فقر همه جا سر ميكشد ...
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست ...
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ... طلا و غذا نيست ...
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند ...
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند ...
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند ...
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود ...
فقر ، همه جا سر ميكشد ...
فقر ، شب را "بي غذا" سر كردن نيست ...
فقر ، روز را "بي انديشه" سر كردن است ...
:: بازدید از این مطلب : 1252
|
امتیاز مطلب : 143
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47